خدا بود و دیگر هیچ نبود شهید دکتر مصطفی چمران خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد میسوزد، قلبم میجوشد، احساسم شعله میکشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه میزند . خدایا! تو مرا اشک کردی که همچون باران در نمک زار انسان ببارم تو مرا فریاد کردی که همچون رعد در میان توفان حوادث بغرم تو مرا درد وغم کردی تا همنشین محرومین و دلشکستگان باشم تو مرا عشق کردی تا در قلب های عشاق بسوزم تو مرا برق کردی تا در آسمان ظلمت زده بتازم و سیاهی این شب ظلمانی را بدرم خدایا! تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی تو مرا به اتش عشق سوختی ، در کوره غم گداختی ، در توفان حوادث ساختی و پرداختی تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و هرمان و تنهایی سوزاندی خدایا!دل غم زده و درد مندم ارزوی ازادی می کند و روح پژمرده ام خواهش پرواز دارد تا از این غربتکده ی سیاه ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عالم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد . برای شنیدن مناجات شهید چمران با صدای برادرشان، اینجا را کلیک کنید . نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ «روحیهی پر نشاط و دلهای پاك دانشجویان این امید را به انسان میبخشد كه نه به نحو استثنا بلكه به نحو قاعده فرآوردهی دانشگاه جمهوری اسلامی چمرانها باشند.» آخرین مطالب نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها |
|||
|